النجم



در بخش اوّل این مبحث در پاسخ به این اتهام که  منظور از « علم» درقرآن فقط علوم دینی نیست با استفاده از آیات قرآن کریم توضیحاتی ارائه و حقیقت مطلب روشن شد( رک: پاسخ به اتّهام ضدیّت و مخالفت قرآن با علم(1). وارد کننده اتّهام فوق برای تأیید دیدگاه ناصواب خویش به برخی روایات نیز استناد نموده و تلاش کرده است مدلول روایات را نیز به نفع برداشت ناقص خود مصادره نماید، در ادامه به بررسی روایات مورد استناد و نقد دیدگاه او می پردازیم:

اوّلین حدیث مورد استناد او، روایتی است که از  جلد اوّل کتاب التفسیر معروف به تفسیر عیاشی به صورت زیر نقل نموده است:

«من ابتغى العلم فی غیره أضله الله‏» ( عیاشی، ج1، ص 6).

هر کس علم را در غیر قرآن بجوید، خداوند او را گمراه می سازد.

نویسنده اندک مایه پس از نقل حدیث فوق چنین نتیجه گرفته است:

« این حدیث به روشنی بیان می کند که علم همان است که در قرآن است و هر که دنبال علم در جایی غیر از آن بگردد گمراه می شود؛ یعنی در جای دیگری به علم دست نخواهد یافت.»

بررسی و نقد:

1-    در بخش پیشین (پاسخ به اتّهام ضدیّت و مخالفت قرآن با علم(1) روشن شد که از دیدگاه قرآن، علم منحصر در علوم دینی نیست. بنابراین از آنجا که روایات مبیّن و مفسّر قرآنند و نمی توانند ناقض قرآن باشند، این روایت باید در صدد بیان مطلب دیگری باشد؛ نه آنچه که وی فهمیده است.

2-    نویسنده اتّهام فوق، با بی انصافی، به طرز ناجوانمردانه ای دست به تقطیع روایت زده و با بی توجّهی کامل شأن یا سبب صدور روایت را نادیده گرفته و دست به تحریف معنوی روایت مذکور زده است. توضیح بیشتر آنکه همان طور که برخی آیات  «سبب نزول» دارند و بی توجّهی به آن می تواند موجب سوء فهم آیات شود؛ روایات نیز «سبب صدور» دارند و در مقام فهمِ این دسته روایات مراجعه به «سبب صدور» اام منطقی دارد. روایت نامبرده دقیقاً از این نوع روایات است. متن کامل حدیث گویای مطلب است:

 

عن الحسن بن علی قال قیل لرسول الله (ص): إن أمتک ستفتتن فسئل ما المخرج من ذلک فقال: کتاب الله العزیز الذی لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ، تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ، من ابتغى العلم فی غیره أضله الله و من ولی هذا الأمر من جبار فعمل بغیره قصمه الله و هو الذکر الحکیم و النور المبین و الصراط المستقیم، فیه خبر ما قبلکم و نبأ ما بعدکم، و حکم ما بینکم و هو الفصل لیس بالهزل، و هو الذی سمعته الجن فلم تناهى أن قالوا «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ» و لا یخلق على طول الرد، و لا ینقضی عبره و لا تفنى عجائبه‏.

امام حسن مجتبی(ع) می فرماید به رسول خدا (ص) عرض شد: « به یقین امّت تو به زودی دچار فتنه می شود، راه خروج از آن چیست؟ آن حضرت فرمود: کتاب شکست ناپذیر الهی که باطل از مقابل و پشت سر بر آن در نمی آید، تنزیلی از نزد خدای حکیم و ستوده است، هر کس علم را در غیر آن بجوید خدا او را گمراه می کند . .

همان طور که ملاحظه می شود سبب صدور بخش مورد بحث روایت سوالی است که از پیامبر(ص) شده است. سوال کننده پرسیده است راه خروج از فتنه ای که به زودی اتفاق می افتد چیست؟ پیامبر(ص) در مقام پاسخ دهنده حکیم، جواب را منطبق و مناسب با سوال می دهد و در صدد بیانی فراتر از آن نیست. به عبارت دیگر مفهوم علمی که رسول خدا در این فقرات به کار برده اند، دقیقاً به معنای علم و آگاهی است که انسان گرفتار آمده در فتنه ها را رهایی می بخشد نه مطلق مفهوم علم. به دیگر سخن، پیامبر (ص) در این سخن بنا نداشته اند علم را در مفهوم مطلق و گسترده آن بکار ببرند. بنابراین، علم در این روایت، برخلاف آیات و روایاتی که به مفهوم عام و مطلق علم توجه داشته اند، منصرف و منحصر به سبب صدور یا همان سوال است و با مصادیق دیگر علم هیچ ارتباطی ندارد و به تعبیر روشن تر از اظهار نظر در مورد دیگر مصادیق علم ساکت است نه اینکه با آنها مخالفتی داشته باشد.


از طریق اهل سنت از پیامبر اسلام نقل شده است که فرمود:«النظر الی عَلیّ عباده»(حاکم نیشابوری ،ج3،ص153 ؛ عبد الرئوف مناوی، ،ج6، ص 388[1]) نگاه کردن به علی-علیه السلام- عبادت است. حاکم نیشابوری این حدیث را صحیح الاسناد دانسته و مناوی نیز پس از نقل این روایت می گوید:« أی رؤیته تحمل النطق بکلمة التوحید.» یعنی دیدار آن حضرت زبان را به کلمه توحید گویا می سازد،آنگاه به واسطه زمخشری از ابن الاعرابی چنین نقل می کند:« إذا برز قال الناس لا إله إلا الله ما أشرق هذا الفتى ما أعلمه ما أکرمه ما أحلمه ما أشجعه!» ( عبد الرئوف مناوی ،ج6، ص 388)هنگامی که حضرت علی علیه السلام- بیرون می آمد،مردم می گفتند:« لا اله الا الله» این جوان چقدر نورانی است! این جوان چقدر عالم است! این جوان چقدر بزرگوار است! این جوان چقدر بردبار است! این جوان چقدر شجاع است! وی در ذیل این روایت نیز می افزاید:«فکانت رؤیته تحمل على النطق بالعبادة فیا لها من سعاده چقدر او- علیه السلام- سعادت مند بود که  دیدارش زبان را به عبادت خدا (لا اله الا الله) می گشود!



[1] - این روایت را ابونعیم اصفهانی با سند و طریقی دیگر از پیامبر اکرم-صلی الله علیه وآله- نقل کرده است.( رک: حلیه الاولیاء و طبقه الاصفیاء،ابو نعیم حافظ احمد بن عبدالله اصفهانی،دارلکتب العلمیه بیروت،ج 5،ص 58.)


انبیاء و اولیاء الهی آنچنان که باید شناخته نشدند و کم تر کسی از اسرار و احوال و مراتب قرب و کمال آن بزرگواران آگاه شد.

                           جمله عالم زین سبب گمراه شد                     کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

                            همسری با انبیا برداشتند                            اولیا را همچو خود پنداشتند

                         گفته اینک ما بشر ایشان بشر                       ما و ایشان بسته خوابیم و خور

مولا علی علیه السلام، آن چنان که در نهج البلاغه(حکمت 147) آمده است،  دست کمیل را گرفته به بیرون شهر برد؛ آه سردی  از سینه کشید آنگاه اشاره به سینه مبارکش کرده و فرمود:« إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً  لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً». اینجا علوم فراوانی نهفته است؛ افسوس که حاملانی برای آن نمی یابم!

شیخ شهاب الدین سهروردی  تمثیل «هدهد» و «بومان» را در رساله «لغت موران» برای بیان غربت برگزیدگان حقّ بیان کرده و در ذیل آن به برخی فرمایشات مولای متّقیان (یا عبارات نزدیک به آن) تمسّک جسته است:

«هد هد به غایت بصر مشهور است. وقتی در میان بومان افتاد بر سبیل ره گذر.تنفّس صَعدائی می کرد و می گفت:« انّ فی بین جنبی لعلماً جماً لو ابذله لاُقتل»، « لو کشف الغطاء مازددت یقیناً»

خلاصه داستان آن است که «هدهد» که به بصیرت و بینایی شُهره است درمسیر خویش به جغدها برخورد کرده، مدّتی را در لانه آنان گذراند؛ چون هنگام روز خواست به راه خویش ادامه دهد، جغد ها که هنرشان روزکوری است وی را به بدعت و روزبینی که در دید آنان گناهی بس بزرگ بود متّهم ساخته و نزدیک بود با منقار و مِخلب خویش چشم هدهد کور سازند! کار به جایی کشید که هدهدِ بینا چشم بر هم نهاد و تظاهر به نابینایی کرد!

مقصود شیخ اشراق آن است که انبیاء و امامان در غربت جهل مردمان روزگار گرفتار بوده و ناگزیر به گونه ای سخن گفته اندکه قدر عقول و فهم آنان باشد نه کُنه عقل و معرفت خودِ آن بزرگواران.

 

 


             مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت                     به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

   خواجه در این بیت «ملکوت» را با واژه «خلوتیان» قرین ساخته که این خود  قرینه ای است آشکار بر این که مراد وی از ملکوت «عالم باطن» است. توضیح آنکه «خلوتی» به معنای خلوت نشین و عزلت گزین است(خرمشاهی،1383،ج1،ص415). پیداست که خلوتی، نهان از دیدگان أغیار به گوشه عزلت نشسته و به راز شنیدن و گفتن همت گماشته است. در غزل دیگری از حافظ  می خوانیم:

                افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع                شکر خدا که سرّ دلش در زبان گرفت

   بنابراین،«خلوتیانِ ملکوت» همان پرده نشینان باطن عالم؛ یعنی فرشتگانند(سودی،1357،ج1،ص176)همان مخلوقاتی که به خاطر تجرد از ماده، روی در عالم باطن،نهان داشته اند.لذا به نظر می رسد خطاب خواجه در این بیت به حضرت معشوق(جلّ و علا) است که تو مست گذشتی و در میان فرشتگان به خاطر تماشای تو آشوب قیامت پدید آمد. کنایه از اینکه فقط آدمیان و خاکیان شیفته و شیدای تو نیستند بلکه مستی جذبه تو حتی ساکنان ملکوت را نیز دچار آشوب کرده است(نک:همان).

    البته به جز این معنا، می توان مقصود از «خلوتیان ملکوت» را آدمیانی دانست که با ملکوت عالم اُنس و اُلفت یافته و بسان ابراهیم نبی(علیه السلام) چشم دیدار آن را یافته اند.[1] در این صورت منظور از خلوتیان در این بیت أنبیاء و أولیاء هستند که به خاطر شهود  حضرت دوست و تجلّی آیات أعظم وی بر ایشان،  قیامت کبرای آنان در همین جهان برخاسته و قیامتْ بین شده اند(سعادت پرور،1382،ج2،صص104-105).بیان مطلب آنکه انسان در سیرِ حالات شهودی پس از گذر از مراحل «منامیه» و «موتیه» به مرحله «قیامتیه» می رسد.در «حالت منامیه» حقایقی را که معمولا دیگران در خواب می بینند سالک در بیداری شهود می کند. «حالت موتیه» نیز شهود عالم برزخ و حقایق آن است.«حالت قیامتیه» که بسیار بالاتر از دو مرحله پیش می باشد عبارت از نیل انسان به درجه شهود اسرار قیامت است(جوادی آملی،1385،صص66-71). در این مرحله است که وجود آدمی قیام قیامت شده و او صاحب چشم قیامتی می شود و از قیامت و أحوال و أهوال آن خبر می دهد. مولانا در ترسیم این حقیقت می گوید:

             زاده   ثانیست    احمد   در    جهان              صد    قیامت     بود     او     اندر     عیان

            زو   قیامت   را     همی   پرسیده اند              ای   قیامت ! تا   قیامت     راه      چند

            با    زبان   حال   می  گفتی     بسی               که    ز  م         پرسد      کسی

            بهر این گفت آن رسول خوش پیام                رمز    «موتوا       قبل    موتٍ   یا    کرام

            هم  چنانکه  مرده ام  من  قبل موت               زان طرف  آورده ام  این صیت و صوت

            پس    قیامت   شو   قیامت   را ببین             دیدن     هر  چیز   را      شرطست این

(مولوی،1384،دفتر ششم،ص815).

  اما برخی از شارحین هرچند مراد از «خلوتیان ملکوت» را فرشتگان عنوان کرده اند؛ لکن این بیت را مرتبط با ماجرای پر راز و رمز معراج رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته و طبعاً خطاب حافظ را متوجه آن وجود شریف ذکر نموده اند به این معنا که:« ای رسول اعظم سرمست دیدار حق به معراج رفتى و ملائک آسمان براى دیدارت آشوب قیامت را به پاکردند»(ابهری،1384،ص76).

 



[1] - « وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ»- أنعام/75  


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فنی نگین کویر دوستان یاس 2 دهنه سر سفید رود خندوانه gowarab هورنو مشاور همراه Alicia آموزش اسکیس و راندو